یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

شرایط سخت من یکتا جان

                    سلام بر دختر نازم یکتا جان امروز که این پست را می گذارم یاددوران زایمان ام افتادم خواستم این جا برای تو بنویسم تا وقتی بزرگ شدی بدانی عزیزم چی شده بود. فروردین ٨٧ بود که دختر بیداریان به من تبریک گفت و گفت داری مادر می شوی اصلا باورم نمی شد که مادر می شوم از خوشحالی توی پوست خود نمی گنجدیدم . وقتی برای یک سری ازمایش رفتم نکاهی به من کردو گفت متاسفانه شما نمی توانید بچه دار بشوید ماه ٢ بودم متوجه منظورش نشدم گفت که کم خونی دارید و اون هم شدید هم تو و هم همسرتان دنیا روی سرمن خراب شد دست گذاشتم روی شکمم حست می کردم با تمام وجودم گفت نامه ...
27 ارديبهشت 1391

تبریک روز مادر

تقدیم به تمام مادران ایران و زمین تقدیم به مادر عزیزم که با تمام وجودم دوستش دارم تقدیم به مادرم که هر چی دارم از اوست. یکتا جان سلام شنبه روز مادره نمی دانم وقتی این پست را می خونی چند سالت باشه عزیزم دختر گلم می خواهم به تو بگم که با تمام وجودم دوستت دارم و عاشقانه می  پرسمت یکتا جان دختر عزیزم امیدوارم روزی تو هم طمع مادر شدن را بچشی و بفهمی مادر چیست و چه جایگاهی داره یکتا جان دخترم باز هم می گم دوستت دارم و نمی خواهم خاری به پای تو دلنشین بره   روز مادر مبارک ...
21 ارديبهشت 1391

اخبار چند وقت که بعد از غیبت امدم

سلام   سلام دوستان بعد از مدتی غیبت طولانی اومدم ببخشید که این مدت بی اطلاع بودید. شرمنده شما دوستان هستم که جویای حال من بودید چند وقت خیلی مریضی بدی کشیدم سردردهای وحشتناک دندون درد پا درد بدی داشتم و همچنین کمر درد خدا را شکر به لطف دعاهای شما دوستان بهتر شدم. خوب ازتو بگم دختر شیطون که حسابی همه را کفری می کردی دو هفته قبل مهمونی داشتیم کس غریبی نبود عزیز بزرگه و بابا احمد عمه جون و عمو محسن بودند نهار خونه ما بودند جای همگی خالی خیلی خوش گذشت نهار باقلی پلو با گوشت و سالاد اندولزی و سالاد فصل و ماست خیار و ژله داشتیم.   تو که وقتی دیدی بچه های همسایه...
19 ارديبهشت 1391
1